همینطوری...
سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۳۵ ق.ظ
تنهانگاه بوذوتبسم... میان ما
تنهانگاه بودوتبسم
اما...نه:
گاهی که ازتب هیجان ها
بی تاب میشدیم
گاهی که قلبهامان
میکوفت سهمگین
گاهی که سینه هامان
چون کوره میگداخت
دست تو بودودست من
_این دوستان پاک_
کزشوق سربه دامن هم میگذاشتند
وزاین پل بزرگ
_پیوند دستها_
دلهای ما به خلوت هم راه داشتند!
یک بار نیز
_یادت اگرباشد_
وقتی تو راهی سفر بودی
یک لحظه,وای تنها یک لحظه
سر روی شانه های هم اوردیم
با هم گریستیم...
تنها نگاه بودوتبسم میان ما
ماپاک زیستیم!
- سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۳۵ ق.ظ